( 419)در شب مهتاب مه را برسماک |
|
از سگان و وعوع ایشان چه باک |
( 420)سگ وظیفهْ خود بهجا میآورد |
|
مه وظیفهْ خود به رخ میگسترد |
( 421)کارک خود میگزارد هر کسی |
|
آب نگذارد صفا بهر خسی |
( 422)خس خسانه میرود بر روی آب |
|
آب صافی میرود بیاضطراب |
( 423)مصطفی مه میشکافد نیمش |
|
ژاژ میخاید ز کینه بولهب |
( 424)آن مسیحا مرده زنده میکند |
|
وان جهود از خشم سبلت میکند |
( 425)بانگ سگ هرگز رسد در گوش ماه |
|
خاصه ماهی کو بود خاص اله |
( 426)میخورد شه بر لب جو تاسحر |
|
در سماع از بانگ چغزان بی خبر |
( 427)هم شدی توزیع کودک دانگ چند |
|
همت شیخ آن سخا را کرد بند |
( 428)تا کسی ندهد به کودک هیچ چیز |
|
قوت پیران ازین بیش است نیز |
سِماک: نام دو ستاره است و مقصود از سماک در این بیت، بلندى و رفعت است.
به رخ میگسترد: یعنی درچهره خود نمایان می سازد.
گذاردن: رها کردن، وانهادن.
آب نگذارد صفا: یعنی صفای خود را از دست نمی دهد.
خَسانه: حقیرانه. کنایت از کُند.
مه شکافتن: اشاره است به مُعجزه شَقُّ القَمر از رسول اکرم (ص).
ژاژ خاییدن: بىهوده گفتن، یاوه گفتن.
بو لهب: عبد العزى، پسر عبد المطلب، عموى رسول (ص)، از دشمنان سر سخت او. سوره مَسَد در باره او نازل شد. در جنگ بدر بیمار بود چون خبر شکست قریش بدو رسید از غم شکمش فرو شد. دیگر روز آبله بر تن وى پدید گردید و بد بوى شد و بمرد. کس بدو دست ننهاد ناچار پسرش خانه بر سر او خراب کرد.
سبلت کندن: حسد بردن، حقد ورزیدن، موی صورت کندن، کلافه
بانگ سگ: معروف است که سگ چون ماه در آسمان بیند بانگ کند، کنایه از دشمنی و سرزنش دنیا دوستان نسبت به مردان حق است.
مه فشاند نور و سگ وَع وَع کند سگ ز نور ماه کى مرتع کند
2087/ د / 6
سماع : یعنی صدای آواز
چغز: یعنی قورباغه، همان دنیا دوستان اند.
توزیع: بخش کردن، بخش. (اگر هر یک از حاضران چند دانگ مىدادند، نیم دینار کودک فراهم مىشد).
بند کردن: مانع شدن.
( 419) در شب مهتاب ماه که در منزل خود در حال بدر نور افشانى مىکند عوعو سگان در او چه اثرى خواهد داشت؟. ( 420) سگ کار خود را کرده وظیفه خود را انجام مىدهد ماه هم بوظیفه خود عمل کرده نور افشانى مىکند. ( 421) هر کس کار خودش را مىکند آب صفا و طراوت خود را براى یک خس که بر روى او است از دست نمىدهد. ( 422) خس طبق عادت روى آب مىرود آب صاف هم بدون هیچ تغییر وضعى جریان طبیعى خود را ادامه مىدهد. ( 423) محمد مصطفى ص در نیمه شب شق القمر نموده و با اراده خود ماه را دو نیم مىسازد ابو لهب از روى کینه و بخل لبهاى خود را مىگزد. ( 424) مسیحا مرده زنده مىکند آن جهود از خشم سبلت خود را مىکند. ( 425) آیا ممکن است صداى عوعو سگ بماه برسد خاصه آن ماهى که مخصوص حضرت خداوندى است. ( 426) شاه در لب جو تا سحر با بانگ دف و چنگ مشغول مى خوردن است بدون اینکه از بانگ غوکان با خبر باشد. ( 427) قسمت و مزد کودک حلوا فروش چند پول بیش نبود همت شیخ راه آن را نیز بست. ( 428) که هیچ کس چیزى به آن پسر ندهد البته نیروى پیران از این هم بیشتر است.
( 429)شد نماز دیگر آمد خادمی |
|
یک طبق بر کف ز پیش حاتمی |
( 430)صاحب مالی و حالی، پیش پیر |
|
هدیه بفرستاد، کز وی بد خبیر |
( 431)چارصد دینار بر گوشهْ طبق |
|
نیم دینار دگر اندر ورق |
( 432)خادم آمد شیخ را اکرام کرد |
|
وان طبق بنهاد پیش شیخ فرد |
( 433)چون طبق را از غطا وا کرد رو |
|
خلق دیدند آن کرامت را از او |
( 434)آه و افغان از همه برخاست زود |
|
کای سر شیخان و شاهان این چهبود |
( 435)این چه سرست این چه سلطانیستباز |
|
ای خداوند خداوندان راز |
صاحب حال: یعنی اهل معنى، اهل حقیقت، کسی که باطن او با حقیقت آشناست و از جانب حق واردات قلبی دارد.
خبیر: یعنی آگاه، آگاهی از طریق رابطه معنوی.
حاتم: جوانمرد معروف عرب، از قبیله طى. در اینجا کنایت است از سخى، بخشنده.
وَرَق: برگ کاغذ بریده، بریده کاغذ. نیز یکى از معنیهاى ورق سیم یا زر مسکوک است.
در اسرار التوحید به جاى ورق صرهاى زر آمده است. [1]
فَرد: یگانه.
غِطا: پوشش، رو پوش.
سلطانى: کنایه از قدرت نمایى، بزرگى، کرامت.
( 429) مدتى بهمین منوال گذشت تا وقت نماز دیگر رسید در این وقت مستخدم یک نفر با سخاوت با طبقى که بر دست داشت داخل شد. ( 430) یک نفر شخص مالدار که اهل حال بود براى پیر هدیه فرستاده بو. ( 431) چهار صد دینار در یک طرف طبق و نیم دینار جداگانه گذاشته شده بو. ( 432) خادم بشیخ تعظیم نموده طبق را در پیش او نهاد. ( 433) وقتى پیر سرپوش از روى طبق برداشت حاضرین کرامت شیخ را دیده در عجب شدند. ( 434) صدا از همه بلند شد که اى شیخ بزرگوار این چه کرامتى بود. ( 435) گفتند اى خداوند خداوندان راز این چه سرى است و چه اقتدارى است که تو دارى؟.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |